داستان حلوای نسیه!
مردي از حلوافروشي درخواست کرد تا يک کيلو حلوا به او نسيه بدهد، حلوافروش گفت: بچش که حلواي عالي است.
مرد گفت: من روزه هستم و قضاي روزه سال پيش را دارم.
حلوا فروش گفت: به خدا پناه مي برم از اين که با تو معامله کنم. تو قرض خدا را يک سال عقب مي اندازي با من چه مي کني؟
![http://www.uplooder.net/](http://www.uplooder.net/img/image/65/ae6ea7b0f0111a201dfe05ca0866345f/jkg.gif)
نظرات شما عزیزان: